شرکت PTS
https://negaryaghoobian.com/ jasina.ir
شب‌های اسارت، با خدا
سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت | بازدید : 535 | نویسنده : ولی غلامی | ( نظرات )

گروهی بودیم در دل عراق، مفقود و بی‌اثر
نه نامی از ما ایران رفته بود
نه می‌دانستیم در ایران چه می‌گذرد
شب‌های دراز غریبی، چه دل‌مان می‌گرفت
خسته از بیگاری روز، خواب‌مان نمی‌آمد
شاید از بی‌سرنوشتی، شاید از بی‌خبری، شاید از غربت

همه لاغر شده بودیم و تکیده
همین بود که در اتاق محقری که قبلا جایمان نمی‌شد، همه دیگر جا می‌شدیم!
همان غذای کم هم، سیرمان می‌کرد
اشتهایی نداشتیم برای خوردن
کتک، نرمشی بود برای بدن نحیف‌مان...

حسرت یک چای داغ و شیرین
حسرت یک خواب بی‌دلهره
حسرت یک خنده واقعی
حسرت آزادی
نه یک ماه و دو ماه، سال‌هایی که شمارش آن خسته‌مان می‌کرد.
اگر امیدمان به خدا نبود، دیوانه شده بودیم
 رفته بودیم، مرده بودیم از غصه.
- یعنی خدا فراموش‌مان کرده؟
بین کهکشان‌ها گم شده‌ایم!
یعنی می‌شود؟

خواب‌زده می‌نشستیم واز ایران رفتن، برای هم داستان می‌گفتیم
- می‌رسیم ایران
چه مسافرت‌ها باید می‌رفتیم
چه خنده‌ها باید می‌کردیم
خنده‌هایی که قطع نمی‌شدند
چه آغوش‌ها باید می‌گشودیم
بوسه‌هایی که تمام نمی‌شدند
نه یک بار و دو بار، هزار بار
بر دست مادر، بر دست پدر...
و به‌ خدا می‌گفتیم
نباید یادش برود که خودش گفته
پس از هر سختی گشایش‌هاست
خدایا تو خودت گفتی هیچ سختی نمی‌ماند
هر چقدر سخت.
ته دل‌مان می‌لرزید، نکند دروغ باشد
دلخوشی باشد، تنها برای ناامیدان
امان از آن وقتی که گفتند ساک‌هایتان را ببندید
تبادل؟ باورمان نمی‌شد!
آزادی؟ مگر می‌شود!
کلکی است تکراری
امان از وقتی که سرسبزی‌های ایران را از دور دیدیم
آن وقتی که بوی خاک ایران به مشام‌مان رسید
و باورمان آمد، خدا راست گفته
خیلی هم راست.
کسی نبود اشک‌های شوق‌مان را پاک کند
اشک نبود، هق‌هق گریه شادی بود.
هنوز همان بچه‌ها را می‌بینم
همه سالخورده شده‌ایم، اما دل‌هایمان هنوز جوان است و روشن

مظلومیت این روزهای جوان‌ها را که می‌بینیم
هنوز به هم می‌گوییم
مگر می‌شود خدا دروغ گفته باشد

هنوز شب‌های بی‌خوابی با هم می‌نشینیم
نقشۀ آینده را می‌کشیم
ایران سرسبز
ایران آباد
ایرانی که همه دست در دست همند و خوشحال
پدرها می‌خندند، مادرها شادند
جوان‌ها از سر و کول هم بالا می‌روند
از شادی، از امید، از باور وعده‌های خدا...

- مگر می‌شود خدا فراموش‌مان کرده باشد
مگر می‌شود بین‌کهکشان‌ها گم‌مان کرده باشد
مگر می‌شود همه ی مردم ، چیزی را بخواهند
و خدا ندهد
مگر می‌شود عده‌ای همه را به بازی بگیرند
و خدا تنها نگاه کند

من شب‌های اسارت سیاه را گذرانده‌ام
شب‌های بی‌خبری را
شب‌های پر از بوی مرگ را
شب‌های تردید از رحمت خدا را
و امروز بند بند وجودم فریاد است
ملتِ عشق حتما پیروز است
ملتِ عشق آزادی را می‌چشد

سیم‌های خاردار جمع می‌شوند
درهای زندان بیگناهان باز می‌شود
سرسبزی می رسد
خنده‌های از عمق جان می رسد


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


زندگی در جریان است
سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت | بازدید : 239 | نویسنده : ولی غلامی | ( نظرات )

در صبح یکی از روزهای پس از اصابت موشک به هواپیمای اوکراینی و درگذشت تمام خدمه و مسافران آن، یکی از دوستانم در صفحه اینستاگرامش عکسی از نقشه مشکی و ماتم زدۀ ایران منتشر کرد و در زیر آن نیز متنی بسیار حزن انگیز با این مضمون آورد که زین پس چگونه با اندوهی این چنین سر کنم.

 

 آن دوست، در فردای همان روز عکسی از یک بشقاب تزئین شدۀ میرزاقاسمی در کنار نان سنگک، سبزی تازه و ترشی هفت بیجار در سفره ای رنگی منتشر کرد و در زیر آن نوشت «جای تان خالی! شامی دلچسب. در این روزهای اندوه ساعاتی هم باید به خودمان قوت قلب بدهیم.»

 راستش از این رفتار او کمی جا خوردم چرا که تعبیر اولیه ام آن بود که این شکل از مواجهه با یک رویداد مصیبت بار؛ بسیار سطحی و تظاهر آمیز است. ولی با وجود چنین برداشت اولیه ای، درباره قضاوتم اطمینان نداشتم و در این خصوص که رفتار او قابل سرزنش باشد تردید داشتم. 

 

در همان روزها، در بین دوستان، آشنایان و بستگان، افراد بسیاری را دیدم که در غم جان باختگان، در خانه و خیابان بی اختیار اشک می ریختند. آنقدر که گاهی اوقات فرزندان نوجوان، مادرانشان را در آغوش می گرفتند، می بوسیدند و تلاش می کردند مایۀ دلداری و آرامش آنان شوند. 

 

گفتن از مهارت های مواجهه با رویدادها و فجایع هولناکی که در دلمان آشوب ایجاد می کنند، پریشان خاطرمان می سازند، احتمال افتادنمان به دامان افسردگی، اجتماع گریزی، هراس و اضطراب را بالا می برند زمانی طولانی می طلبد.

 

 منابع زیادی درباره تروما(Trauma) و اختلال استرس پس از آسیب یا حادثه(PTSD) وجود دارد که بیان آنها از حوصله این نوشته کوتاه خارج است. 

 

نکته آن است که جامعه ایرانی در سراسر تاریخ و در زندگی روزمره اش همواره روش هایی بکار گرفته تا آثار روانی فجایع، حوادث و تجربیات تلخ بر زندگی خود را کاهش دهد. 

 

در زندگی روزمره ی ایرانیان فغان و فریاد، ضجّه و مویه تنها بخش محدودی از سازوکارهای کنار آمدن با تجارب تلخ است.

 ایجاد موقعیت های شادی بخش حتی در متن یک مراسم سوگواری، نشانه های خودساختۀ جامعه برای افزایش تحمل رنج ها و کسب منابع روانی برای حوادت آتی است.

 به همین دلیل دورهمی های دوستانه پس از این چنین رویدادهایی، حرف زدن درباره آنها و خوردن میرزاقاسمی یا آبگوشت سازوکاری شاید ساده در زندگی روزمره ایرانی هاست تا بدین طریق غم و اندوه خود را کاهش دهند و البته بکارگیری این سازوکارها به معنای انفعال، گریز از واقعیت، یا زندگی در توهم نیست.

 

 این شیوه مواجهه با دردها و رنج ها پیام دیگری دارد: اینکه زندگی در جریان است.

برچسب‌ها: شعر , عشق , زندگی , مهارت , پیام ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان tanzkadeh و آدرس tanzkadeh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 133
:: کل نظرات : 3

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 19

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1389
:: باردید دیروز : 1013
:: بازدید هفته : 6383
:: بازدید ماه : 51214
:: بازدید سال : 591066
:: بازدید کلی : 711876
ابزار نمایشگر آی پی